-یک شب خیال چشم تودیدیم به خواب
ز آن شب دگر، به چشم ندیدیم خواب را
-دلی بستم به آن عهدی که بستی
تو آخر هر دو را با هم شکستی
-اگر دورم زدیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا آن است که نامت را همیشه زیر لب دارم
-فریاد از آن نرگس مستی که تو داری
آه از دل بیگانه پرستی که تو داری
-تپیدن ، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مردن
بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد
-سراغ یار می پرسم به هر کس می رسم اما
به خود آهسته می گویم که یا رب بی خبر باشد
-رفت از نظر و، ز دل نرفت این غلط است
کز دل برود، هر آنکه از دیده برفت
-رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم
شوم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد
-شمع، گیرم که پس از کشتن پروانه گریست
قاتل از گریه بیجا گنهش پاک نشد
-عشق شیریست قوی پنجه و می گوید فاش
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ما
-خواهی که که غریق بحر عشاق شوی؟
مشنو، منگر، مگو، میندیش، مباش
-پیداست حال دل ز پریشانیم ولی
هرکس سوال می کند انکار می کنم
-غم من بداند آن کس که رخ تو دیده باشد
و گرت ندیده باشد، ز کسی شنیده باشد
-به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست
-ثبت نام عاشقان در دفتر دیوانگی است
حاصل این عاشقی از جان و تن بیگانگی است