در كتاب اربعين سيد عظيم الشاءن قاضى سعيد قمى منقول است كه از شيخ بهائى نقل مى فرمايد كه فرمود:
رفيقى در قبرستان اصفهان داشتم كه هميشه بر سر مقبره اى مشغول عبادت بود و شبها گاهى به ديدنش مى رفتم، روزى از او سؤال كردم از عجائب قبرستان چه ديده اى؟
عرض كرد: روز قبل در قبرستان جنازه اى را آوردند و در اين گوشه دفن كردند و رفتند، هنگام غروب بوى گندى بلند شد و مرا ناراحت كرد، چنين بوى گندى در تمام عمرم استشمام نكرده بودم. ناگاه هيكل موحشه و مظلمه اى همانند سگ ديدم كه بوى گند از او بود، اين صورت نزديك شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد، مقدارى گذشت بوى عطرى بلند شد كه در مدت عمرم چنين بوى خوش نشنيده بودم در اين هنگام صورت زيبا و دلربائى آمد و بر سر همان قبر محو شد ((اينها عجائب عالم ملكوت است كه به اين صورت ها ظاهر مى شود))، مقدارى گذشت ديدم صورت زيبائى از قبر بيرون آمد ولى زخم خورده و خون آلود است.
گفتم: پروردگارا به من بفهمان اين دو صورت چه بود؟
به من فهماندند كه آن صورت زيبا اعمال نيكويش بود و آن هيكل موحشه كارهاى بدش و چون افعال زشتش بيشتر بود در قبر انيس همان است تا وقتى كه پاك شود و نوبت صورت زيبا برسد.